انجام پایان نامه telegram انجام پایان نامه instagram انجام پایان نامه aparat انجام پایان نامه facebook سفارش پایان نامه 

تاریخ

 

 تاریخ

تاریخ را سه گونه می ‏توان تعریف کرد:

1. علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگی نامه ‏ها، فتح نامه ‏ها، سیره ‏ها که در میان همه ملل تالیف شده و می‏ شود از این مقوله است.
علم تاریخ در این معنی، اوّلاً جزیی، یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلّیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیاً یک علم «نقلی» است نه عقلی، ثالثاً علم به «بودن‏»ها است نه علم بن «شدن‏»ها، رابعاً به گذشته تعلّق دارد نه به حاضر. ما این نوع تاریخ را «تاریخ نقلی» اصطلاح می‏ کنیم.
2. علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگی های گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست
می ‏آید.  مورّخ به معنی دوم در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علّی و معلولی آن هاست تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» اصطلاح می ‏کنیم.
این جهت، تاریخ را بسیار سودمند می‏ گرداند و آن را به صورت یکی از منابع «معرفت» (شناخت) انسانی درمی‏ آورد او را بر آینده‏ اش مسلّط می ‏نماید.
تاریخ علمی مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلّق دارد نه به حال، و علم به «بودن ها» است نه علم به «شدن ها»؛ اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلی است نه جزیی، و عقلی است نه نقلی محض.
تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعه شناسی است؛ یعنی جامعه شناسی جامعه ‏های گذشته است.
3. فلسفه تاریخ؛ یعنی علم به تحوّلات و تطوّرات جامعه‏ ها از مرحله‏ ای به مرحله ی دیگر و قوانین حاکم بر این تطوّرات و تحوّلات؛ به عبارت دیگر، علم به «شدن» جامعه‏ ها نه «بودن» آنها.هنگامي كه لفظ تاريخ استعمال مي ­شود، ممكن است منظور گوينده، دانش تاريخ باشد كه نام يك علم است و يا حوادث و وقايع انساني در گذشته باشد كه موضوع علم تاريخ است. متفكران زيادي متوجه اين اشتراك لفظي و لزوم تفكيك آن هنگام بحث از تعاريف و مفاهيم تاريخ بوده و آن را بيان داشته ­اند.

 

مرحوم دكتر" شريعتي" در اين زمينه مي ­نويسد:

«در موضوع «تاريخ» تناقضي در لفظ است، هم در لفظ تاريخ در ادبيات فارسي و عربي و هم در همين لفظ در معادل انگليسي، فرانسه و آلماني ­اش. در هر دو فرهنگ، دو مفهوم مختلف تحت يك كلمه به كار مي ­رود. مي ­دانيم كه يك «علم» وجود دارد و يك «موضوع علم»؛ مثلاً زمين، آسمان، عناصر و روان، موضوع­ هاي علم است و زمين ­شناسي، هيأت، شيمي، جامعه ­شناسي و روان­شناسي، «خود علم». كلمه ­ي طب داريم كه نام علم است و موضوعش بدن انسان و بيماري­ هاي بدن انسان است؛ بنابراين موضوع اين علم، لفظي به نام «بيماري ­هاي بدن» دارد و خود علم لفظ ديگري به نام «طب»، اما در تاريخ، هر دو مفهوم، يعني «موضوع تاريخ» و «خود علم تاريخ» در يك لفظ مشترك «تاريخ» بيان مي­ شود»[1].

"مايكل استنفورد" هم اين دو مطلب را از هم تفكيك مي ­كند و تذكر مي ­دهد كه «موضوع تاريخ» از آگاهي داشتن به آن متفاوت است، اما دانش تاريخ را «خاطره­ تاريخي» مي ­نامد و انواع آن را بيان مي ­كند. وي در اين باره مي­نويسد:

«در آغاز بايد اين نكته روشن شود كه تاريخ يك چيز نيست، بلكه چندين چيز است. تاريخ هم عبارت است از چيزي كه اتفاق مي­ افتد (موضوع تاريخ) و هم تصويري كه از آن در ذهن مي­ سازيم (دانش تاريخ).

تاريخِ نخست همان چيزي است كه ما مي­ خواهيم باور كنيم كه مجموعه ­اي باشد از رويدادها يا موقعيت­ هاي عيني، با وجودهاي قابل شناسايي و قابلِ تشخيص واقع شده در زمان و مكان معين.

تاريخِ دوم عبارت است از ذخيره، يادآوري، بازآفريني و باز فهم آن رويدادها و بالاخره تأثير آنها بر شيوه ­ي برخورد ما با رويدادها و موقعيت­ هاي كنوني. با مسامحه، همه ي اين موارد را مي ­توان قلمرو خاطره ناميد.